بي بهونه

 

از همه شاكيم...

چرا انقد دل منو ميشكونيد؟؟؟؟؟؟مگه من چيكار كردم؟؟؟انقد دلخورم ميكنيد كه داغون ميشم 

خسته ام............كوه نكنده ام

.

.

.

دل كنده ام...........!

نميدونم بمونم و ببخشم يا......

يا چشامو رو عشقم ببندم وبرم........

سردوراهي موندم.............

يه وقتايي حس ميكني انقدر غصه هات بيشماره كه...

كه حتي دنياهم جاشونداره

خودم له شدم تا تو غمگين نشي

شكستم كه هيچوقت دلت نشكنه تو هرجايي هستي شاد باش كه اين اخرين ارزوي منه

ولي بعضي وقتا فك ميكنم خيلي ادم ناشكريم چون اين همه ادم داره واسم بال بال ميزنه ولي من............

اين نيز بگذرد.................

+نوشته شده در یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:حرف دلم,ساعت10:56توسط فرشته ي جامانده روي زمين | |

بعد از مدتها دارم باز مينويسم.........

سلااااااااااااااااااااااااام حالم اين روزا اصلا خوب نيس يه جوري زخم خوردم كه موندم بايد چه جوري خوبش كنم

دلم اين روزا خيلي تند تند ميگيره هرلحظه بغض ميكنم ولي نه كاري از بقيه برمياد نه خودم ميتونم كاري كنم.............

به قول يكي ناراحتيام انگار واسه خودم ساخته شدن و درست نميشن

+نوشته شده در یک شنبه 8 ارديبهشت 1398برچسب:حرف دلم,ساعت10:42توسط فرشته ي جامانده روي زمين | |